Thursday, 18 Esfand 1401، 10:21 PM
سه شنبه عروسی دوستم ک رفتم همه دوستای دوران راهنماییمو دیدم اونم ن همشون اونایی ک ت خود روستا با من هستن رو دیدم .و حتی معلما رو :>
مخصوصا معلم خفن و خشن و مهربونمم ریاضی رو ... وای عینکشو نزده بود مهربون تر شده بود ... وقتی دیدمش از دور خیلی خوشحال شدم ب دوستم رقیه گفتم بیا بریم پیشش ی سلامی بکنیم و اینا ولی اون نییومد ...خودم رفتم جلوش .وقتی دید لبخند میزد ولی باز هم جای تعجب داشت برام. برا همین ماسکمو پایین اوردم تا کامل ببینه ... دست ک دادم اون دو دستی دستمو گرفت چ قشنگی داشتم گرمای دستشو حس میکردم جوری ک دلم نمیومد دستشو ول کنم :]
سوالاش شروع شد ...فقط ی سوالش بدجوری منو از خنده ترکوند ...میگه کلاس چندمی 🙄😶...وای 😂.... یعنی اینقدر چهرم بیبی فیسه 😂
یعنی نمیدونه من تامامِ تامامم یعنی من دیونه این معلمم 😂
اخی حس خیلی خوبیه بعد مدت ها معلمت رو ببینی!(: