⭐💫کافه دل⭐💫

♥️پرسه های بی هدف❤️

دیالکتیک تنهایی

ꜰᴀʜɪᴍᴇʜ ♪ 1402/8/29، 15:26
مشخصات کتاب
  • عنوان: دیالکتیک تنهایی
  • نویسنده: اکتاویو پاز
  • ترجمه: خشایار دیهیمی
  • انتشارات: لوح فکر
  • تعداد صفحات: ۵۱  

مقاله دیالکتیک تنهایی در واقع فصل پایانی کتابی به نام هزارتوی تنهایی است. کتابی که اکتاویو پاز (شاعر، نویسنده، دیپلمات و منتقد مکزیکی) در سال ۱۹۵۰ با تاثیرپذیری از دیدگاه‌های یک متفکر مکزیکی نوشت. این کتاب را مهم‌ترین رساله در زمینه آسیب‌شناسی فرهنگی در سرتاسر امریکای لاتین در قرن بیستم دانسته‌اند. این مقاله به بررسی ارتباط انسانی و تنهایی انسان می‌پردازد.

دیالکتیک تنهایی کتابی کم حجم است که در آن به موضوعات مختلفی چون پیدایش دین، اسطوره، زبان، عشق، هنر و البته تنهایی انسان گذشته و مدرن پرداخته است. البته شاید گنجاندن همه این مطالب در مقاله‌ای پنجاه صفحه‌ای تا حدودی مخاطب را سردرگم کند، گویی نویسنده وارد مبحثی شده و تا ذهن مخاطب درگیر مطلب شود به مبحثی دیگر وارد می‌شود و به این شکل سوال در سوال در ذهن مخاطب از موضوعات مختلف ایجاد می‌گردد. ولی فارغ از این‌ها همین مقاله که قبل‌تر با ترجمه احمد میرعلایی نیز به چاپ رسیده بود، ارزش خوندن دارد و در بین همه‌ی بحث‌هایی که به آن‌ها پرداخته شده بحث تنهایی انسان از ابتدا تا حال حاضر، مبحث‌ اصلی کتاب است.

نویسنده در این کتاب تلاش می‌کند عشق حقیقی را برتر از عشقی که به اجبار از دل جامعه زاده می‌شود نشان دهد. او در بررسی دیالکتیکی و رفت و برگشتی تنهایی و عشق به راه حلی برای حل مشکل تنهایی بشر رسیده است و آن استفاده از تخیل ادبی برای حمله به بت‌های ساختگی و دروغین است تا بتوان حقیقت عشق را عریان کرد.

در پشت جلد کتاب نیز آمده است:

عشق برای آنکه محقق شود باید قوانین دنیای ما را زیر پا بگذارد. عشق رسوا و خلاف قاعده است؛ جرمی است که دو ستاره با خارج شدن از مدار مقررشان و بهم پیوستن در میان فضا مرتکب می‌شوند. مفهوم رمانتیک عشق که متضمن گسستن و گریختن و فاجعه است یگانه مفهومی از عشق است که امروز ما می‌شناسیم چون همه‌چیز در جامعه ما مانع از آن است که عشق انتخابی آزاد شود.

در کتاب دیالکتیک تنهایی بررسی می‌شود که آدمی چرا همیشه تنهاست؟ انسان مدرن در دنیای امروز تا چه اندازه طالب این تنهایی است و خود را بیگانه و خارج از این جهان می‌داند و اصولاً تنهایی انسان می‌تواند با حضور انسانی دیگر رفع شود؟! هنر و موسیقی و ادبیات چه نقشی در این راستا ایفا می‌کنند و ضمن این پیدایش اسطوره‌ها و به وجود آمدن خدایان و ادیان چه نقشی در نجات بشر از تنهایی داشته‌اند و در این میان حضور فردی دیگر و پیدایش عشق چه‌طور؟!

آیا تنها راه نجات آدمی از تنهایی و ملال، عشق است؟! آیا تنها این عشق است که به زمان و ابدیت معنا می‌بخشد؟ انسان مدرن تا چه اندازه قادر به درک ماهیت عشق است که به نقل خود نویسنده اخلاق و قوانین اجتماعی و تفاوت طبقاتی و نژادها و حتی خود عشاق تا چه اندازه مانعی در درک این امرند؟!

 

همه مسائل فوق در این مقاله کم‌حجم بررسی می‌شود. مقاله‌ای که چنین شروع می‌شود:

تنهایی – احساس و علم بر این‌که انسان تنهاست، بیگانه از جهان و از خویشتن – فقط ویژه مکزیکی‌ها نیست. همه انسان‌ها، در لحظاتی از زندگی‌شان، خود را تنها احساس می‌کنند. و تنها هم هستند. زیستن یعنی جدا شدن از آن‌چه بودیم برای رسیدن به آن‌چه در آینده مرموز خواهیم بود. تنهایی عمیق‌ترین واقعیت در وضع بشری است. انسان یگانه موجودی است که می‌داند تنهاست و یگانه موجودی است که در پی یافتن دیگری است. 

 

جملاتی از متن کتاب دیالکتیک تنهایی

آدمی مرگ و تولد را به تنهایی تجربه می‌کند. ما تنها زاده می‌شویم و تنها می‌میریم.

در دنیای ما عشق تجربه‌ای تقریباً دست نیافتنی است. همه‌چیز علیه عشق است: اخلاقیات، طبقات، قوانین، نژادها و حتی خود عشاق. زن برای مرد همیشه آن «دیگری» بوده است، ضد و مکمل او. اگر جزئی از وجود ما در عطش وصل اوست، جزء دیگر – که به همان اندازه آمر است – او را دفع می‌کند.

زن در تصویری که جامعه مذکر بر او تحمیل کرده محبوس است، بنابراین اگر به سراغ انتخاب آزاد برود مانند این است که حصار زندان را شکسته است. عاشقان می‌گویند «عشق او را دگرگون کرده است، عشق او را آدمی دیگر کرده است.» و حق با آن‌هاست. عشق زن را به کلی دگرگون می‌کند. اگر جرئت کند عشق بورزد، اگر جرئت کند خودش باشد، باید تصویری را که دنیا او را در آن محبوس کرده است نابود کند.

عشق یکی از بارزترین مثال‌های غریزه دوگانه‌ای است که باعث می‌شود ما هرچه عمیق‌تر خویشتن خویش را بکاویم، و در عین حال از خود برآییم و خود را در دیگری تحقق بخشیم: مرگ و باز زادن، تنهایی و وصلت.

معنای دوگانه تنهایی – کسستن از یک دنیا و تلاش برای آفریدن دنیایی دیگر – را می‌توان در تصویر ما از قهرمانان، قدیسان و ناجیان دریافت. اسطوره، زندگی‌نامه، تاریخ و شعر دوره‌ای از عزلت و تنهایی دوره نوجوانی را پیش از بازگشت به دنیا و به عمل توصیف می‌کنند.

احساس تنهایی، که خواهش پرحسرت و دلتنگی جسمی است که از آن جدا شده‌ایم، خواهشی است برای یافتن جایی.

انسان مدرن دوست دارد تظاهر کند که تفکر او بیدار است. اما این تفکر بیدار ما را به راه‌های پیچاپیج کابوسی رهنمون شده است که در آن اتاق‌های شکنجه در آینه خرد تکراری بی‌پایان می‌یابند. وقتی سر برآوریم، شاید پی ببریم که با چشمان باز خواب می‌دیده‌ایم و خواب‌ها و رویاهای فرد تحمل‌ناپذیرند. و آن‌گاه شاید بار دیگر بخواهیم با چشمان بسته خواب ببینیم.

با این همه من استناد می کنم به قولی از بانو حمیرا که.

تو تنها نیستی خدا یارته.. اون مهربونه، نگهدارته!

ببخشید که این یک کامنت جدی نیست. ولی می کنم بهترین نگاه به دنیا، همین نگاه غیر دقیق و شوخ طبعانه است. خودش درست می‌گه که انسان مدرن دوست داره تظاهر کنه بیداره، خب، چاره چیه؟ تظاهر نکنیم که بیداریم. اینقدر به دنیا دقیق نگاه نکنیم. یک چیزی شبیه نیمه مستی مدام...

دیگر نه تنهایی را می‌بینیم، نه هیچ چیز دیگر را. لبخند و جذبه و محبت و دوستی و لمس روح یاران موافق را می‌بینیم و بس.

30 Aban 02
پاسخ
قشنگ بود
نه عذرخواهی برای چی
اره میدونم میدونم
ممنون از کامنت زیباتون
1 Azar 02

اینجا برف میباره  همچنین

3 Azar 02
پاسخ
و اینجا هم بارون بارید
4 Azar 02
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Biography

خدایا شکرت :)