⭐💫کافه دل⭐💫

♥️پرسه های بی هدف❤️
آخرین مطالب
  • 15 Mehr 03 ، 22:54 میشه
  • 15 Mehr 03 ، 21:22 👓😎🐣
  • 16 Mordad 03 ، 09:55 جوجو و ....
  • 01 Mordad 03 ، 09:33 Didi
  • 08 Tir 03 ، 19:01 1...
  • 13 Khordad 03 ، 20:40 فرشتۀ زیبایِِ من
  • 31 Ordibehesht 03 ، 17:37 نیمه وجود
  • 28 Ordibehesht 03 ، 10:54 ۱۶ تیپ شخصیتی در تست MBTI
  • 28 Ordibehesht 03 ، 10:31 جوجه
  • پربیننده ترین مطالب
    محبوب ترین مطالب
  • 25 Farvardin 02 ... ::))
  • 14 Esfand 01 آموخت
  • 04 Farvardin 02 پروردگارا
  • 01 Mordad 02 عام
  • 28 Bahman 01 مبعث
  • 04 Farvardin 02 مثل
  • 14 Esfand 01 قدرت تخریب
  • مطالب پربحث‌تر
  • 06 Farvardin 02 ؟؟>؟>؟!!
  • 26 Bahman 01 الان+موقت
  • 15 Farvardin 02 ی چالش دیگه
  • 25 Farvardin 02 ... ::))
  • 25 Ordibehesht 02 Happy birthday to me!
  • 13 Farvardin 02 ی چالش👌
  • 05 Ordibehesht 02 من...


  • ⭐💫کافه دل⭐💫

    خدایا شکرت :)

    آخرین نظرات
    • 24 Mehr 03، 17:52 - mr. mister بک❤
    نویسندگان


    ⭐💫کافه دل⭐💫

    ♥️پرسه های بی هدف❤️


    Friday, 28 Bahman 1401، 07:24 PM

     

    معرفی کتاب منم ملاله

    «بیایید کتاب‌ها و قلم‌هایمان را برداریم. این‌ها قدرتمندترین سلاح‌های ما هستند. یک کودک، یک معلم، یک کتاب و یک قلم می‌تواند دنیا را تغییر دهد.»

    «منم ملاله» نوشته ملاله یوسفزی(-۱۹۹۷) است. این کتاب داستان واقعی دختری است که از حق تحصیل زنان دفاع کرد و طالبان او را به گلوله بست. ملاله یوسف‌زی، که به هنگام چاپ کتابش ۱۵ سال داشت، کم‌سن‌ترین فرد در طول تاریخ است که موفق به کسب نوبل ادبیات شده است.

    ملاله یوسف‌زی، دختر نوجوان پاکستانی‌ای است که در شهر سوات زندگی می‌کند. او در سال ۲۰۰۹ آغاز به وبلاگ‌نویسی می‌کند و شرایط زندگی در شهری که تحت تسلط طالبان است را در قالب نوشته‌های وبلاگی‌اش مطرح می‌کند. دو سال بعد هویتش افشا می‌شود و از آن به بعد، به صورت علنی برای حق تحصیل زنان در شهرش مبارزه می‌کرد. این مبارزه علنی دشواری‌هایی را برای این نوجوان به همراه می‌آورد اما ملاله و دوستانش دست از مطالبه خود برنمی‌دارند...

    در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

    بعد از سخنرانی، پیام‌های پشتیبانی زیادی را از سرتاسر جهان دریافت کردم، ولی کشور خودم غالباً در سکوت بود، بجز اینکه در تویتر و فیس‌بوک برادران و خواهران پاکستانی خود را می‌دیدم که علیه من سخن می‌گویند. آن‌ها مرا متهم می‌کردند به "نوجوانی که تشنه‌ی شهرت است. " یک نفر گفت: "تصویر کشورت را فراموش کن، مدرسه را فراموش کن، او نهایتاً چیزی را که به دنبالش بود به‌دست آورد، یک زندگی مرفه در خارج. "

    اهمیتی نمی‌دهم. من می‌دانم مردم این حرف‌ها را می‌زنند زیرا درکشور ما رهبران و سیاستمدارانی را دیده‌اند که قول‌هایی را می‌دهند و هرگز سر قولشان نمی‌مانند، در عوض همه چیز در پاکستان هر روز بدتر می‌شود. حملات تروریستی بی پایان تمام ملت را شوکه کرده است. مردم اعتماد خود را به همدیگر از دست داده‌اند ولی دوست دارم همه بدانند برای خودم نیاز به حمایت ندارم، من حمایتی می‌خواهم که برای آرمانم، صلح و آموزش باشد.

    ꜰᴀʜɪᴍᴇʜ ♪

    نظرات  (۰)

    هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی