Tuesday, 2 Esfand 1401، 07:37 PM
مردی در خارج شهر مشغول گردش بود. به بیماری وبا برخورد کرد و پرسید:
اینبار چند هزار نفر را می خواهی به دیار نیستی بفرستی؟
وبا گفت: هزار نفر را !
در زمان دیگری بیماری وبا را ملاقات کرد. او را شماتت کرد که چرا عهدشکنی کردی و به جای هزار نفر پنج هزار نفر را نابود نمودی؟
وبا در جواب گفت: نه! همه آنها را من نکشتم. بلکه چهار هزار نفر از ترس مردند.
از اضطــــــــــــراب کار مهیا نمی شود
سیل از دویدن است که دریا نمی شود
لایک