⭐💫کافه دل⭐💫

♥️پرسه های بی هدف❤️
آخرین مطالب
  • 15 Mehr 03 ، 22:54 میشه
  • 15 Mehr 03 ، 21:22 👓😎🐣
  • 16 Mordad 03 ، 09:55 جوجو و ....
  • 01 Mordad 03 ، 09:33 Didi
  • 08 Tir 03 ، 19:01 1...
  • 13 Khordad 03 ، 20:40 فرشتۀ زیبایِِ من
  • 31 Ordibehesht 03 ، 17:37 نیمه وجود
  • 28 Ordibehesht 03 ، 10:54 ۱۶ تیپ شخصیتی در تست MBTI
  • 28 Ordibehesht 03 ، 10:31 جوجه
  • پربیننده ترین مطالب
    محبوب ترین مطالب
  • 25 Farvardin 02 ... ::))
  • 14 Esfand 01 آموخت
  • 04 Farvardin 02 پروردگارا
  • 01 Mordad 02 عام
  • 28 Bahman 01 مبعث
  • 04 Farvardin 02 مثل
  • 14 Esfand 01 قدرت تخریب
  • مطالب پربحث‌تر
  • 06 Farvardin 02 ؟؟>؟>؟!!
  • 15 Farvardin 02 ی چالش دیگه
  • 26 Bahman 01 الان+موقت
  • 25 Ordibehesht 02 Happy birthday to me!
  • 25 Farvardin 02 ... ::))
  • 13 Farvardin 02 ی چالش👌
  • 05 Ordibehesht 02 من...


  • ⭐💫کافه دل⭐💫

    خدایا شکرت :)

    آخرین نظرات
    • 24 Mehr 03، 17:52 - mr. mister بک❤
    نویسندگان


    ⭐💫کافه دل⭐💫

    ♥️پرسه های بی هدف❤️


    Wednesday, 26 Bahman 1401، 07:51 PM

     

    نویسنده:جورج اورول

    مترجم:کاوه میر عباسی

    معرفی کتاب ۱۹۸۴

    کتاب ۱۹۸۴ شاهکار دیگری از جورج اورول، نویسنده‌ی مشهور کتاب قلعه‌ی حیوانات است. جورج اورول در فضای کتاب ۱۹۸۴ جامعه‌ای را که تحت فرمان یک حکومت استبدادی است نشان می‌دهد.

    جورج اورول کتاب ۱۹۸۴ را در واقع برای اخطار به غرب در مورد گسترش کمونیسم نوشت. ۱۹۸۴ به بیش از ۶۵ زبان مختلف ترجمه شده است. این کتاب را با ترجمه‌ی کاوه میرعباسی می‌خوانید.

    درباره‌ی کتاب ۱۹۸۴

    داستان کتاب ۱۹۸۴ درباره‌ی زندگی وینستون اسمیت است. وینستون اسمیت کارمند سازمانی حکومتی تک حزبی و توتالیتر در شهر لندن است. حکومتی که همه‌جا دم از برابری و برادری می‌زند اما ذاتش به شدت طبقاتی است و به شدت همه زندگی مردم را زیر نظر دارد. هیچ‌کس هیچ‌جا تنها نیست، تمام حرکات و رفتار آدم‌ها ثبت و ضبط می‌شود، حق عاشق شدن ندارند، حق ازدواج ندارند، مگر برای تولید مثل، حق تفکر و مطالعه ندارند مگر آنچه حزب می‌گوید و حق تشکیل محافل دوستانه ندارند، مگر این که در آن سخن از حکومت باشد. فضایی پر از خفقان، وحشت و همراه با حس انزجار از وضعیت سرد و خوفناک جامعه در  رمان 1984رمان 1984 در جریان است. در یک جمله، انسان بودن در جامعه‌ای که اورول توصیف می‌کند، جرم است و داشتن عواطف انسانی گناه به شمار می‌رود. در رأس این حکومت، فردی قرار دارد که مردم جز نامی از او نشنیده‌اند و حتی در وجود او شک است اما همانطور که خدا را می‌پرستند، او را هم می‌پرستند. وزارت‌خانه‌ها و نهادهای این کشور هم عجیب‌اند و همه‌شان کاری را انجام می‌دهند که بر خلاف نام و وظیفه‌شان است.

    در میان این جامعه عجیب، وینستون اسمیت ۳۶ ساله مخفیانه برای خودش یک دفترچه یادداشت دارد و افکار آزادی‌خواهانه‌اش را در آن می‌نویسد. او دست به کارهای ممنوعه می‌زند، عشق، تفکر، قرارهای پنهانی و مبارزه.

    داستان کتاب ۱۹۸۴، در سال ۱۹۸۴ و در شهر لندن رخ می‌دهد، اما جورج اورول ۳۵ سال قبل از آن و در سال ۱۹۴۹ آن را نگاشته است، درست زمانی که جنگ جهانی دوم به تازگی پایان یافته بود و جهان خطر تسلیم‌شدن در مقابل حکومتی ظالم و دیکتاتوری را به خوبی احساس می‌کرد.

    کتاب ۱۹۸۴ را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

    خواندن کتاب ۱۹۸۴ را به تمام علاقه‌مندان رمان‌های خارجی پیشنهاد می‌دهیم.

    درباره‌ی جورج اورول

    اریک آرتور بلر با نام مستعار جورج اورول در ۲۵ ژوئن ۱۹۰۳ در شهر موتیهاری، بیهار در هند متولد شد. او داستان‌نویس، روزنامه‌نگار، منتقدِ ادبی و شاعر انگلیسی بود که بیشتر برای دو رمان سرشناس و پرفروشش مزرعه حیوانات و رمان 1984 می‌شناسن د. هر دوی این کتاب‌ها به وضعیت حکومت‌های دیکتاتوری می‌پردازند. جرج اورول مدتی به عنوان پلیس سلطنتی هند در برمه فعالیت می‌کرد اما زندگی در هند و انگلیس سبب شد تا با فقر آشنا شود و این آشنایی دیدگاهی جدید به او و کارهایش بخشید. کتاب‌های آس و پاس در لندن و پاریس و دختر کشیش حاصل همین تجربیات او هستند. اورول در در دهه ۱۹۳۰ به اسپانیا رفت تا علیه ارتش فاشیست ژنرال فرانکو بجنگد. کمی بعدتر به دلیل بیماری مزمن ریوی که به آن مبتلا بود در بیمارستان بستری شد و هفت ماه پس از چاپِ کتابِ ۱۹۸۴، در ۲۱ ژانویه ۱۹۵۰ از دنیا رفت.

    جملاتی از کتاب ۱۹۸۴

    سرسرا بوی کلم پخته و پادری کهنه می‌داد. یک سرش پوستری رنگی به دیوار میخ‌کوب شده بود که به درد نمی‌خورد در داخل به معرض تماشا گذاشته شود چون زیادی بزرگ بود. چیزی را نشان نمی‌داد جز چهره‌ای عظیم، با پهنای بیش از یک متر. سیمای مردی حدوداً چهل و پنج‌ساله، با سبیلِ مشکی و خطوط چهرهٔ خشن و خوش‌ترکیب.

    وینستون به طرف پلکان رفت. فایده نداشت آسانسور را امتحان کند. در بهترین ایام هم اغلب کار نمی‌کرد، و فعلاً برق طی روز قطع بود. این هم یکی از صرفه‌جویی‌ها برای تدارکِ «هفتهٔ نفرت» بود.

    آپارتمانش طبقهٔ هفتم بود و وینستون، که سی و نُه سال را رد کرده بود و قوزکِ راستش بر اثر واریس زخم بود، آهسته بالا می‌رفت و تا برسد چند نوبت به خود استراحت داد. در هر پاگرد، مقابل اتاقکِ آسانسور، پوستری که چهرهٔ عظیم را نشان می‌داد از روی دیوار به آدم زُل می‌زد. با ترفندی نقاشی شده بود که به نظرمی‌رسید چشم‌ها به هر طرف که بروی دنبالت می‌کنند. نوشته‌ای زیرش خودنمایی می‌کرد، «برادرِ بزرگ شما را می‌پاید.»

    ꜰᴀʜɪᴍᴇʜ ♪

    نظرات  (۰)

    هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی